کلبه عشق







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





وفای روزگار

وزگار اما وفا با ما نداشت ، طاقت خوشبختی ما را نداشت

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت ، بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر این قصه هجران بود و بس ، حسرت و رنج فراوان بود و بس

یار ما را از جدایی غم نبود ، در غمش مجنون عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود ، سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست ، ساده هم آن عهد و پیمان را شکست . . .

بی خبر پیمان یاری را گسست ، بی خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رفت ، رفت و با دلداری دیگر عهد بست

با که گویم او که هم خون من است ، خسم جان و تشنه خون من است

بخت بد بین وصل او قسمت نشد ، این گدا مشمول آن رحمت نشد ، آن طلا حاصل به این قیمت نشد

عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست . . . 

با چنین تقدیر بد تدبیر نیست. . .

از غمش با دود و دم همدم شدم . . .

باده نوش غصه او من شدم . . .

مست و مخمور و خراب از غم شدم . . .

ذره ذره آب گشتم کم شدم . . .

آخر آتش زد دل دیوانه را . . .

آخر آتش زد دل دیوانه را . . .

سوخت بی پروا پروانه را . . .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط در 8:11 بعد از ظهر | |